اشعار محمد رسولی

  • متولد:

خدا فرعون را یک بار دیگر غرق خواهد کرد / محمد رسولی

به نام او که از آیات او بسیار باید گفت
خدا زنده است، این را اول اخبار باید گفت

خدای انتم الاعلون، وقت نصرت و امداد
خدای وعده‌های صادق لایخلف المیعاد

خدا از عمر نوح آینه‌ای هم‌قد ایمان ساخت
همان نوحی که کشتی را به امرش در بیابان ساخت

و ابراهیم در هر امتحان بر او توکل کرد
خدا در آتش نمرود بین شعله‌ها گُل کرد

خداوندی که از نیل خروشان جاده می‌سازد
و اعجاز از عصایی پیش پا افتاده می‌سازد

عزیز مصر، روزی یوسف در چاه افتاده ست
خدای ما خدای لحظه‌های خارق‌العاده ست

به خاک ذلت افتاده ست، پیش او تکبرها
خدای بدر، آن پیروزی دور از تصورها

به صدها جلوه ما آن روح را در کالبد دیدیم
خدای بدر را در عبرت تلخ احد دیدیم

خدا در خط به خط وعده‌های راستین پیداست
خدا در ضرب شمشیر امیرالمومنین پیداست

حسین بن علی در قتلگاه او را تماشا کرد
جهان راه خودش را از همان گودال پیدا کرد

فراتر از همه تحلیل‌ها، آری خدایی هست
تماشاچی مباش ای دل، تو را هم کربلایی هست

خدا امروز هم مانند دیروزش خدایی کرد
خدا بود آنکه در تشییع سید خودنمایی کرد

فقط او مرگ را اینگونه در انظار زیبا کرد
خدا در لحظه‌های آخر سنوار غوغا کرد

خدای حاج قاسم، آن بزرگ روستازاده
همان مردی که با اخلاص دنیا را تکان داده

در آن باران و مه تنها خدا تسکین مردم شد
شبی که تکه‌ای از قلب ما در ورزقان گم شد

خدا حالا رئیسی را به یک حجت بدل کرده ست
چه زیبا پیکرش را پرچم ایران بغل کرده ست

خدا این اشک‌ها را عصر عاشورا سیاسی کرد
یکایک سوگواری‌های ما را هم حماسی کرد

خدا با ماست، او اینجاست، هم مقصود، هم راه است
همیشه نصرتش در باور ان تنصروا لله است

خدا در غزه افشا کرد، راز روزگار این است
که معیار شرافت نسبت ما با فلسطین است

نمانَد ظلم پابرجا، نمانَد سرخوشی‌هایش
مگر فرعون خیری دیده از کودک‌کشی‌هایش

به جولان ستم تاریخ هم در حال تکرار است
معاویه ست در شام اینچنین سرگرم کشتار است

خدا زنده ست و حرمان است در زندان خود ماندن
خدا زنده ست و کفران است در بُهت احد ماندن

مبادا دست روی دست بگذاریم و بنشینیم
اگر حرکت کنیم، آن قله را نزدیک می‌بینیم

در این اوضاع وانفسا مباش از بی‌تفاوت‌ها
تبر بر دوش باید بود در پیکار با بت‌ها

اگرچه سفره‌ها زخمی شد و این زخم کم هم نیست
یقین داریم اما خارج از این مرز مرهم نیست

نجابت، پایمردی، یک‌دلی، ایمان، امید اینجاست
به هر سو رو کنی، جانی جوان، سروی رشید اینجاست

ز خاطر بردن این سروها رسم فتوت نیست
و ما را جز شهیدان با کسی عقد اخوت نیست

نیندازیم کشور را به دام حزب بازی‌ها
در این جنگ روایت‌ها در این بن‌بست‌سازی‌ها

بدا بر حال آن چشمی که در این روزها خواب است
به هر نحوی تماشا می‌کنم، این جنگ احزاب است

به اسم صلح، در دستان شیطان نامه ی جنگ است
هراسی نیست در دل‌ها، اگر هنگامه ی جنگ است

هراسی نیست از شیطان، ز های و هوی طغیانش
اگر او می‌کند آغاز، دست ماست پایانش

نترسیم و نترسانیم، ترس آهنگ ابلیس است
بدان که ناامیدی آخرین نیرنگ ابلیس است

تمام زخم‌های ما برای حفظ این خانه ست
کسی با گرگ اگر فکر توافق کرد، دیوانه ست

بیا ای هم‌وطن فریاد شو ضد فراموشی
خیالی خام را دیده، شتر در خواب خرگوشی

بگو از دیرباز این مرز وقت رزم چالاک است
از این قلدرترش امروز در خروارها خاک است

بسوز ای سعی باطل، پرچم ایران نمی‌سوزد
نمی‌دانی مگر در شعله‌ها ایمان نمی‌سوزد

گمان بردی که این‌بار این حکایت فرق خواهد کرد؟
خدا فرعون را یک بار دیگر غرق خواهد کرد

هر آنچه داشتی رو کرده‌ای، این آخرین برگ است
سر جان شرط می‌بندم، قمار آخَرت مرگ است

ولی ما وعده‌ ی حقیم و از باطل نمی‌ترسیم
شهادت آرزوی ماست، از قاتل نمی‌ترسیم

به کف پیراهنی خونین، کسی از راه می‌آید
خدا زنده ست ای مردم، ولی‌الله می‌آید

به استقبال او فریاد شد: انّا علی العهدی
کسی که هست عیسی از حواریون او: مهدی

  
 
41 0 3.5

سرت کو؟ سرت کو؟ که سامان بگیرم / محمد رسولی

سرت کو؟ سرت کو؟ که سامان بگیرم
سرت کو؟ سرت کو؟ به دامان بگیرم

سراغ سرت را من از آسمان و
سراغ تنت از بیابان بگیرم

تو پنهان شدی زیر انبوه نیزه
من از حنجرت بوسه پنهان بگیرم...

قرار من و تو شبی در خرابه
پیِ گنج را کنج ویران بگیرم...

هلا! می‌روم تا که منزل به منزل
برای تو از عشق پیمان بگیرم
3205 1 4.22

شناسنامه ي سرباز نقش سربند است / محمد رسولی

خوشا سري كه سرِ دار آبرومند است
به پاي مرگ چنين سجده اي خوشايند است

چه ديده است در آن سوي پرده ي هستي
كسي كه روي لبش وقت مرگ لبخند است

به سن و سال، به نام و نشان نگاه مكن
شناسنامه ي سرباز نقش سربند است

زبان مشترك نسل هاي ما عشق است
ببين سلاح پدر روي دوش فرزند است

ز جاهلان سخن ناشناس بي مقدار 
بپرس قيمت خون عزيزشان چند است؟!

مدافعان حرم پاي جانفشاني شان
بدان كه چيزي اگر خورده اند، سوگند است

خوشابه حال شهيدان كه سربلند شدند

كه مرگِ غير شهادت ز خويش شرمنده است
2524 0 3.85